ورود و جلب شخص ثالث در قانون آیین دادرسی مدنی
- توضیحات
دیده بان هشتم : از نظر قانونی افرادی که در یک دعوی وارد میشوند، شامل خواهان و خوانده میشوند که اصحاب دعوی هستند و گروه سوم که خارج از شمول اصحاب دعوی و در برابر دو گروه قبلی هستند، عنوان «شخص ثالث» را دارند. منظور از شخص ثالث همه اشخاص حقیقی یا حقوقی هستند که در دادخواست اصلی، عنوانی از خواهان و خوانده ندارند.
در این خصوص ماده ۱۳۰ قانون آیین دادرسی مدنی مصوب سال ۱۳۷۹ مقرر میدارد «هرگاه شخص ثالثی در موضوع دادرسی اصحاب دعوای اصلی برای خود مستقلاً حقی قائل باشد یا خود را در محق شدن یکی از طرفین ذینفع بداند، میتواند تا وقتی که ختم دادرسی اعلام نشده است، وارد دعوا شود؛ چه اینکه رسیدگی در مرحله بدوی باشد یا در مرحله تجدیدنظر. در این صورت نامبرده باید دادخواست خود را به دادگاهی که دعوی در آنجا مطرح است تقدیم و در آن منظور خود را به طور صریح اعلام کند.»
حقوق متعلق به وارد ثالث
هر شخصي اعم از حقيقی يا حقوقي كه خود را در دعواي حقوقي بين دو نفر ذيحق بداند يا در حاكم شدن يكي از طرفين، خود را ذينفع بداند، ميتواند با تقديم دادخواست قبل از اعلام ختم رسيدگي در دو حالت وارد دعوی شود. حالت اول: شخص ثالث براي خود مستقلاً حقي قائل است. مثل اين است كه دعواي مدني بين طرفين اصلي راجع به مالكيت آپارتمانی مطرح است و شخص ثالث با هدف اثبات مالکیت خود وارد دعوی شود و ادعا کند كه ملک مورد بحث متعلق به اوست و دعواي خواهان بر خوانده بيمورد است.
حالت دوم: شخص ثالث مستقلاً حقي براي خود قائل نيست بلكه خود را ذينفع در محق شدن يكي از طرفين اصلي دعوا ميداند. مثلاً دعوايی در خصوص مالکیت ملكي كه خواهان و خوانده هر يك خود را مالك آن ميدانند، مطرح است و سابقاً شخص ثالثی که حق ارتفاق آن ملک را از خوانده خریداری کرده بخواهد براي اثبات مالكيت خوانده و كمك به او وارد دعوی شود، زیرا شکست او در دعوی باعث از بین رفتن حق ارتفاق مزبور میشود.
در تعریف حق ارتفاق باید گفت، حقی وابسته به وجود ملک است که برای اشخاص همسایه به تبع مالکیت آنها بهوجود میآید. مثلاً کشاورزی برای آبیاری زمین خود ناگزیر باشد از زمین همسایه عبور کند. بنابراین وی در زمین همسایه حق ارتفاق دارد یا فرض کنیم دو ساختمان در کنار هم هستند که راه عبور یکی از آنها از محوطه حیاط ساختمان مجاور است. به عبارتی پلههای ساختمان در محوطه ساختمان کناری باشد، که به این حق عبور حق ارتفاق گفته میشود.
در هر صورت دعواي ورود ثالث از اين دو حالت خارج نيست يعني شخص ثالث ادعاي حقي براي خود دارد يا به نفع يكي از طرفين وارد دعوی ميشود.
تشريفات دعواي ورود ثالث
شیوه طرح این دعوی بدین ترتیب است که اولاً نیاز به دادخواست دارد و مرجع تسليم دادخواست دادگاهي است كه دعوي اصلي در آن مطرح است. ثانیاً این دادخواست باید به تعداد خواهانها و خواندگان دعوی اصلی بهعلاوه یک نسخه تهیه شود و رونوشت يا فتوكپي مستندات را الحاق کند. ثالثاً وارد ثالث چون عنوان خواهان را دارد باید تشريفاتي را در موقع تقديم دادخواست رعايت کند. از جمله اینكه به مأخذ و ميزان خواسته تمبر الصاق کند. رابعاً تقدیم این دادخواست تا قبل از ختم دادرسی ممکن است اما پس از صدور رأی قطعی از دادگاه بدوی یا تجدیدنظر چنانچه شخص ثالث از رأی صادره متضرر شود و در جریان دادرسی دخالت نداشته باشد، میتواند به عنوان ثالث نسبت به آن رأی اعتراض کند.
جایگاه وارد ثالث در دعوای اصلی
نظر به اینکه شخص ثالث بعد از ورود در دعوی، خواهان محسوب میشود، تمامی آثار خواهان نسبت به وی جاری است. بدین معنا که هر يك از طرفين دعواي اصلي ميتوانند به ورود شخص ثالث ايراد کنند. مثلاً چنانچه شخص ثالث نفعي از ذيحق شدن يكي از طرفين دعوی ندارد يا ادعاي او با خواسته دعواي اصلي مغاير باشد در اين مورد دادگاه مكلف است قبل از رسيدگي به دعوی تكليف ايراد مذكور را معين کند. يعني اگر ايراد را وارد بداند قرار رد دعواي ثالث را ميدهد و ادعاي وارد ثالث را قبول نميكند. البته قرار رد دعواي ثالث مانع از اين نيست كه شخص ثالث دعوای جداگانه مطرح كند يا اگر قرار از دادگاه بدوی صادر شده باشد در مرحله تجدیدنظر میتواند دادخواست بدهد.
در نهایت اینکه با توجه به اینکه وارد ثالث در شمار اصحاب دعوی تلقی میشود، میتواند نسبت به رأی صادره، درخواست تجدیدنظر، فرجام یا اعاده دادرسی کند. با این توصیف در فرضی که دعوای ورود ثالث با یکی از قرارهای قاطع دعوی مانند قرار رد دعوی یا رد دادخواست مواجه شود، وی میتواند از قرار صادره تجدیدنظرخواهی کند و در صورتی که دادگاه تجدیدنظر قرار صادره را نقض کند، پرونده را برای رسیدگی ماهوی به همراه دعوای اصلی، به دادگاه بدوی ارسال میکند.
تفكيك دعوي ثالث از دعوي اصلي
اگر دادگاه احراز کند كه ورود ثالث به انگیزه تأخير و اطاله دادرسي پرونده اصلی، اقامه شده مثل اين كه شخص ثالث نشاني خود را در حوزه ديگر يا حتي خارج از ايران تعيين كند كه امر ابلاغ به تأخير افتد، دادگاه ميتواند حسب ماده 133 آیین دادرسی مدنی، دعوي اصلي را از ثالث جدا کند. همچنین در صورتی این دو دعوی مورد رسیدگی تؤامان قرار میگیرد که رسیدگی به دعوای اصلی منوط به رسیدگی به دعوای ثالث باشد.
در غیر این صورت دادگاه دو دعوی را از هم جدا کرده و در صورت صلاحیت جداگانه تصمیم میگیرد.
به طور نمونه ممکن است ادعای ثالث در نتیجه دادرسی اصلی مؤثر باشد مثلاً جعلیت مبایعهنامه مستند دعوای اصلی بنا به شکایت کیفری ثالث در حال رسیدگی باشد، که در این فرض ضرورت جلوگیری از صدور آرای متعارض ایجاب میکند که هر دو پرونده بهصورت یکجا رسیدگی شود؛ ولو اینکه تصمیم نهایی مرجع کیفری موجب اطاله شود.
جلب ثالث
اگر از جانب یکی از اصحاب دعوی علیه شخص ثالثی اقامه دعوی شود، جلب ثالث گفته میشود. با این توصیف هرگاه در جريان دادرسي هر يك از اصحاب دعوي به جهت حصول منافعی جلب شخص ثالثي را لازم بداند، حق دارد تا پايان جلسه اول دادرسي جهات و دلايل خود را در دادگاه اظهار و سپس ظرف سه روز با تقديم دادخواست از دادگاه درخواست وارد كردن شخص ثالث را به دادرسي كند.
شخصی که به دادرسی جلب شده چون حکم خوانده را دارد، میتواند از تمامی حقوق خوانده از جمله ادعای تقابل و سایر ایرادات برخوردار باشد. همچنین اگر دادخواست جلب ثالث ناقص باشد و پس از اخطار رفع نقص از جانب مدير دفتر تكميل نشود قرار رد آن صادر ميشود يا اگر ثالث براي توضيح حاضر نشود، قرار ابطال دادخواست صادر ميشود يا بر اثر محرز نبودن سمت خواهان قرار رد دعوا صادر ميشود. البته رد يا ابطال دادخواست يا رد دعوي ثالث مانع ورود او در مرحله تجدیدنظر نخواهد بود.
از جمله شرایط دیگر اینکه، دعوای جلب ثالث به شرط داشتن ارتباط با دعوای اصلی یا دارای منشأ واحد بودن، قابل طرح است و از دعوای اصلی چه از جهت رسیدگی و چه از جهت حکمی تبعیت میکند. در واقع، دعواي طاري دعوايي است كه در اثنای رسيدگي به دعواي ديگر از طرف اصحاب دعوي يا ثالث اقامه ميشود؛ خواه اصحاب دعوي يا ثالث بر يكديگر اقامه كنند يا بر ثالث يا ثالث بر يكي از اصحاب دعوي اقامه كند.
در توضیح دعاوی طاری مانند دعوای متقابل، ورود و جلب ثالث که به تبع دعوای اصلی مطرح میشود، ماده 141 قانون آیین دادرسی مدنی لزوم تأثیر اتخاذ تصمیم در یک دعوی، در دعوای دیگر را مصداق ارتباط دعاوی طاری با دعوای اصلی میداند. به عنوان مثال «الف» که به موجب بیعنامهای عادی آپارتمانی را از «ب» خریداری کرده به جهت امتناع وی از حضور در دفترخانه و تنظیم سند رسمی، دعوایی به خواسته الزام به تنظیم سند رسمی اقامه میکند. اما در حین دادرسی متوجه میشود مالک رسمی ملک آقای «د» است که به جهت ارتباط یافتن او با موضوع دعوی، مشارالیه (یعنی آقای «د») را جلب به دادرسی میکند. بدیهی است در صورتی که دادگاه مالکیت رسمی وی را احراز کند با توجه به اینکه جایگاه خوانده اصلی یعنی «ب» دیگر موضوعیت ندارد، آقای «د» را ملزم به حضور در محضر و انتقال سند رسمی میکند.
حمایت