بسته حوادث شنبه 18 اردیبهشت
- توضیحات
دیده بان هشتم : خواستگار شیطان صفت به دختر معلول مشهدی هم رحم نکرد
مرد میان سالی که با وعده ازدواج، زنان و دختران را اغفال می کرد در حالی با تلاش های یکی از طعمههایش در مشهد دستگیر شد که بررسی ها نشان داد او دارای پرونده های مشابه در استان های دیگر کشور است.
پرونده «کلاهبرداری در نقاب خواستگاری »، زمانی در دستور کار پلیس قرار گرفت که دختر 38 ساله معلول مشهدی در دام حیله گری های مردی شیاد افتاد و همه پس اندازش را از دست داد.
این ماجرا از آن جا آغاز شد که دختر 38 ساله ای با مراجعه به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد، پرده از یک راز تلخ برداشت.
او به کارشناسان پلیس گفت: من معلول جسمی و کم بینا هستم که بعد از مرگ پدر و مادرم، زیر چتر حمایتی خواهرم قرار گرفتم و او مرا زیر بال و پر خودش گرفت. با آن که خودم همواره شرمنده محبت های خواهرم بودم اما در این دنیای فانی کسی را نداشتم که پشتیبانم باشد.
این دختر معلول ادامه داد: روزگار به همین ترتیب سپری می شد تا این که یک روز با خواهرم تصمیم گرفتیم به شهرستان برویم و سری به اقوام و بستگان بزنیم. زمانی که به منطقه نخریسی (گاراژدارها) رسیدیم با مردی میان سال آشنا شدیم که همسفرمان بود.
او چنان مودب و باوقار و طمأنینه رفتار می کرد که ناخودآگاه جذب اخلاق نیکویش شدم و هر لحظه که می گذشت من بیشتر تحت تاثیر اوصاف رفتاری و اخلاقی او قرار می گرفتم تا این که در طول سفر سر صحبت را با خواهرم باز و خیلی با ادب مرا از خواهرم خواستگاری کرد. آن مرد که «ح» نام دارد، خودش را مهندس برجسته معرفی کرد که در امور ساختمانی فعالیت می کند.
او به خواهرم گفت مدت هاست به دنبال دختری باوقار و مناسب برای ازدواج می گردد اما تاکنون نتوانسته دختری خوب با این خصوصیات اخلاقی برای خودش پیدا کند. آن مرد میان سال در حالی که من هم سخنانش را می شنیدم ادامه داد: از لحظه ای که خواهر شما را دیدم خیلی راحت فهمیدم که او دختری صاف و بی ریا و صادق است به همین خاطر از شما تقاضا دارم در صورتی که اجازه بدهید از خواهر شما خواستگاری کنم!
دختر جوان که دیگر اشک در چشمانش حلقه زده بود، افزود: خواهرم که خوشبختی و سعادت مرا می خواست با شنیدن این جمله، برق عجیبی در چشمانش درخشید و من هم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم! خیلی شاد شدم به گونه ای که می خواستم از اعماق درونم فریاد بکشم! چگونه یک فرد مهندس ساختمان با این وضعیت مالی خوب قصد ازدواج با مرا دارد!
نمی دانستم چه بگویم فقط با برق چشمانم به خواهرم فهماندم که موضوع را جدی بگیرد! خلاصه بعد از این سفر ارتباط ما با «ح» ادامه یافت و قرار شد قبل از برگزاری خواستگاری رسمی، با هم درباره موضوعات و مشکلات موجود گفتوگو کنیم! در عین حال و در همان دیدار اول خواهرم ماجرای معلولیت جسمی و کم بینایی مرا برای «ح» شرح داد و به او گفت که خواهرم چنین مشکلی دارد! ولی «ح» خیلی خونسرد پاسخ داد: این موضوع را که همان لحظه اول فهمیدم.
ماجرای معلولیت او هیچ تاثیری در دلبستگی من ندارد! من فقط برای رضای خدا می خواهم با او ازدواج کنم تا سرپناهش باشم! حتی برایش پرستاری استخدام می کنم تا همه امور مربوط به زندگی اش را انجام دهد و او تنها «خانم» خانه باشد! و ...
وقتی این حرف ها را می شنیدم انگار در آسمان ها پرواز می کردم و دلباختگی ام به او بیشتر می شد. «ح» را انسانی متعالی می دیدم که چقدر باگذشت و مهربان است! ولی خواهرم نگران بود، او حرف های «ح» را باور نمی کرد و احتمال می داد که در پس این سخنان عاشقانه، دامی کثیف پهن شده باشد!
با وجود این ، من عشق را در عمق نگاهش می خواندم و با شرایطی که داشتم او را ناجی زندگی ام می دانستم. بالاخره با اصرارهای فراوان من، خواهرم نیز نقابی روی بدبینی هایش کشید و قرار شد مراسم خواستگاری به طور رسمی برگزار شود و من به عقد «ح» درآیم!
چند روز بعد «ح» با من تماس گرفت و ادعا کرد که قصد دارد با من خصوصی صحبت کند! من هم که دیگر خودم را آماده مراسم عقدکنان می کردم بدون اطلاع خواهرم، گوشی تلفن او را برداشتم و به همراه یکی از همسایگانم سر قرار رفتم.
آن جا بود که «ح» بعد از تعریف و تمجید از من و سخنان زیبایی که درباره آینده و خوشبختی ام می زد، ادامه داد: قصد دارد برای برگزاری مراسم آبرومندانه عقدکنان و خریدهای لوازم عقد و عروسی، مبلغی پول را به حساب بانکی ام واریز کند تا من نزد فامیل و آشنایان سرشکسته نشوم!
«ح» سپس شماره کارت بانکی و رمز آن را از من گرفت که اگر اشتباهی در واریز مبلغ رخ داد به راحتی بتواند با وارد کردن رمز آن را تصحیح کند! من هم که دیگر او را نامزد خودم تصور می کردم بدون هیچ گونه تاملی، کارت و رمزم را در اختیارش گذاشتم اما لحظه ای که برای یافتن دستگاه عابربانک در آن منطقه حرکت کرد ناگهان ایستاد وگوشی خواهرم را نیز که دست من بود گرفت تا بعد به من بازگرداند آن لحظه من به چیزی جز انسانیت و مردانگی او نمی اندیشیدم و حتی برای لحظه ای هم تصور نمی کردم که وارد بازی در چه سناریوی شومی شده ام!
آن روز «ح» برای واریز مبلغی به حساب بانکی من از ما جدا شد و من هم به خانه بازگشتم! ولی هنوز ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم همه سرمایه و پس اندازم را از حساب بانکی ام برداشت شد از آن هنگام به بعد دیگر هرچه با شماره ای که از «ح» داشتم، تماس میگرفتم هیچ کس پاسخ گو نبود تا این که چند روز بعد او گوشی تلفن خواهرم را با یک راننده تاکسی تلفنی به در منزل فرستاد اما از خودش خبری نبود!
تازه فهمیدم که در دام یک کلاهبردار حرفه ای افتاده ام و همه سرمایه ام را که با کارگری پس انداز کرده بودم از دست داده ام! بغض عجیبی گلویم را می فشرد و از این که به راحتی در دام مردی شیاد افتاده ام خیلی نگران و ناراحت بودم! و ...
در پی اظهارات این دختر معلول، پروندهای قضایی در این باره تشکیل شد و گروه ورزیدهای از نیروهای تجسس کلانتری طبرسی شمالی با صدور دستورات ویژه سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری) به تحقیق درباره ماجرای کلاهبرداری و ادعاهای دختر جوان پرداختند.
آن ها با استفاده از شگردهای تخصصی و پلیسی و در یک قرار صوری در اطراف میدان طبرسی، در حالی این مرد متهم به کلاهبرداری را دستگیر کردند که چند فقره صیغه نامه و کارت های عابر بانک از وی کشف و ضبط شد. متهم این پرونده که به کلانتری شهید آستانه پرست مشهد هدایت شده بود مورد بازجویی های ویژه قرار گرفت و بررسی های گسترده ای درباره جرایم احتمالی دیگر وی آغاز شد.
بررسی های پلیس که با صدور دستورات خاصی از سوی مقام قضایی همراه بود، نشان داد که متهم دارای پرونده های مختلف بوده و سابقه ای به اتهام اغفال در سیستم ثبت جرایم پلیس را دارد. ادامه تحقیقات همچنین بیانگر آن بود که وی دارای چند پرونده مشابه در استان مازندران است و احتمال می رود دختران و زنان دیگری نیز طعمه کلاهبرداری های وی با نقاب خواستگاری شده باشند.
تازه داماد تهرانی زن مزاحم را کشت
رسیدگی به این پرونده از سال 92 به دنبال کشته شدن زن جوانی به نام روشنک در خانه اش در تهرانپارس آغاز شد .شواهد نشان میداد روشنک به تنهایی در خانه اجاره ای زندگی می کرد و از سوی مرد جوانی که به ملاقات وی رفته بود با ضربه های چاقو کشته شد .
مرد جوان به نام امین خیلی زود ردیابی و بازداشت شد و به درگیری با روشنک اعتراف کرد.
وی گفت: زن جوان را کشتم چون دست از سرم بر نمی داشت و همیشه مزاحمم می شد.
این مرد پای میز محاکمه ایستاد و با حکم قضایی به قصاص محکوم شد .اما قبل از اجرای حکم اعدام، شرط ا ولیای دم مبنی بر پرداخت ۱۵۰ میلیون تومان را پذیرفت و از چوبه دار فاصله گرفت . ولی امین نتوانست مبلغ مورد نظر را به اولیای دم بپردازد .به همین خاطر اولیای دم دیگر پیگیر پرونده نشدند و امین هشت سال بلاتکلیف در زندان ماند . تا اینکه عید 1400یک مرد خیر با پرداخت دیه ، ۱۳ زندانی را نجات داد و حاضر شد برای آزادی امین دیه را به اولیای دم روشنک بپردازد.
به این ترتیب امین نامهای به قضات دادگاه نوشت و درخواست کمک را مطرح کرد .وی خواست تا طبق ماده ۴۲۹ به پرونده او رسیدگی شود . امین در شعبه دوم دادگاه کیفری پای میز محاکمه ایستاد .
وی گفت :هشت سال از این ماجرا گذاشته و من حالا 38 ساله شده ام. آن زمان به تازگی نامزد کرده بودم و میخواستم جشن عروسی را برگزار کنم اما زن جوان مدام مزاحمم می شد .اون چند بار با من تلفنی تماس گرفته بود .به او گفتم دست از سرم بر دارد و اجازه بدهد زندگی ام را شروع کنم اما روشنک دست بردار نبود.
من هرگز او ندیده بودم .حتی روزی که با نامزدم به بازار رفته بودیم تا حلقه ازدواج بخریم بار دیگر روشنک با من تماس گرفت . می ترسیدم همسرم به ماجرای مزاحمت های زن جوان پی ببرد و با هم اختلاف پیدا کنیم. به همین خاطر خواستم تا به ملاقات زن جوان بروم .او آدرس خانه اش در تهرانپارس را به من داد . وقتی به خانه او رسیدم در راه پله ها با دو مرد جوان روبه رو شدم .آنها به من تنه زدند و شروع به فحاشی کردند. آنها گفتند در این خانه چه کار می کنم که به آنها اهمیتی ندادم و مقابل در خانه زن جوان رفتم . وقتی زن جوان در را به رویم باز کردم از من خواست تا وارد خانه شوم. من می خواستم مقابل در با او صحبت کنم اما او مرا به داخل خانه کشید و یک باره در را بست . من ترسیدم و گمان کردم این ماجرا موجب دردسر من شود . از او خواستم تا در خانه را باز کند و اجازه دهد در راه پله ها با هم صحبت کنیم .اما روشنک شروع به جیغ و فریاد کرد. زن جوان چاقویی در دست گرفت و به سمت من حمله ور شد. من می خواستم چاقو رو از دستش بگیرم که چاقو ناخواسته با پهلوی او برخورد کرد و موجب مرگ او شد.
وی ادامه داد: باور کنید من زن جوان را نمیشناختم و هیچ خصومتی با او نداشتم .گمان میکنم او و دو مردی که در راه پله ها با آنها روبهرو شدم قصد داشتند مرا به تله بیاندازند و از من سرقت کنند .
این متهم گفت: به خاطر این ماجرا زندگی ام از هم پاشیده شد و هشت سال از بهترین روزهای زندگی ام را در زندان سپری کردم .عید امسال خیری پیدا شد که حاضر شد مبلغ دیه را بپردازد. اما اولیای دم پیگیری پرونده نیستند . من تقاضا دارم تا دادگاه تکلیفم را روشن کند . من از این وضعیت خسته شده ام و از قضات کمک می خواهم.
با پایان دفاعیات این متهم قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.
اقدام به خودکشی دختر ۲۷ ساله از پل یخ سازی رشت
دختر 27 ساله رشتی که قصد خودکشی از بالای پل را داشت با کمک ماموران امداد از مرگ نجات یافت.
سرهنگ محمود حافظی گفت :خانم 27 ساله به دلیل مشکلات شخصی و خانوادگی قصد خودکشی از بالای پل میدان یخ سازی شهرستان رشت را داشت که با حضور ماموران یگان امداد در محل با صحبتهای انجام شده و دعوت به آرامش این فرد از خودکشی منصرف شد.
اعتراف عجیب راننده شیطان صفت + جزئیات از ناگفته های تلخ 3 زن تهرانی
راننده شرور خودروی زانتیا که بهخاطر کینه از همسرسابقش، تصمیم به انتقام از زنان گرفته بود به بهانه مسافرکشی آنها را داخل خودرویی که هیچ راه فراری نداشت مورد آزار و اذیت شیطانی قرار میداد.
او در تحقیقات گفت: خانهام در اطراف جاده بهشت زهرا است. آن روز از محل کارم بیرون آمدم و منتظر تاکسی بودم که خودروی زانتیایی مقابل پایم توقف کرد. راننده مرد میانسالی بود و خودرواش هم فرسوده و قدیمی بود بههمین خاطر اطمینان کردم و سوار شدم. البته به غیر از من مسافر دیگری هم داشت. بعداز طی مسافتی مسافرش پیاده شد و ناگهان راننده زانتیا تغییر مسیر داد.
او ادامه داد: با تغییر مسیرش خیلی ترسیدم و سعی کردم که از خودرو پیاده شوم. اما درها از داخل باز نمیشد. هر چه التماسش کردم بیفایده بود و او در بیابانهای اطراف جاده بهشت زهرا توقف کرد و سپس داخل خودرو مرا مورد تعرض قرار داد. بعد هم دوباره به راه افتاد و مرا در نزدیکی خانهام رها کرد.
با شکایت زن جوان کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده و تحقیقات در این خصوص آغاز شد. در ادامه بررسیها آنها با شکایت مشابه دیگری مواجه شدند. زن جوان دیگری در جاده بهشت زهرا قربانی جنایت سیاه راننده زانتیا شده بود.
تصویر چهره نگاری شده متهم از سوی زن جوان شباهت زیادی با راننده قبلی داشت و با توجه به یکسان بودن نوع خودرو و شباهت تصویر متهمان احتمال اینکه هر دو جنایت سیاه از سوی یک نفر صورت گرفته شده باشد، مطرح شد.
بررسیها دراین باره ادامه داشت تا اینکه مرد جوانی به پلیس زنگ زد و گفت: به تازگی ازدواج کردهام و همسرم لحظاتی قبل هراسان با من تماس گرفت و گفت سوار خودروی زانتیایی شده که راننده قصد آزار و اذیت او را دارد. خانهمان حوالی بهشت زهرا است و در راه بازگشت به خانه به دام راننده شیطان صفت گرفتار شده است.
بدنبال اعلام این تماس مأموران بلافاصله وارد عمل شدند اما دقایقی بعد دوباره مرد جوان با پلیس تماس گرفت و از فرار همسرش خبر داد و گفت: همسرم موفق شده از دست راننده فرار کند.
بلافاصله تحقیقات از زن 18 ساله که موفق به فرار شده بود شروع شد. او گفت: راننده مردی میانسال بود و خودرواش هم فرسوده و قدیمی، از طرفی دو مسافر هم داخل خودرواش بودند و همه اینها باعث شد که به او اعتماد کنم و سوار خودرواش شدم. اما مسافرها در بین راه پیاده شدند و ناگهان راننده تغییر مسیر داد و در جادهای خلوت پیچید. تازه آن زمان بود که فهمیدم چه نقشه شومی در سر دارد. ابتدا سعی کردم در ماشین را باز کنم اما درها از داخل باز نمیشد. بشدت ترسیده بودم که ناگهان فکری به ذهنم رسید، دستم را از شیشه نیمه پایین پنجره بیرون برده و در را باز کرده و خودم را از ماشین بیرون انداختم. بعد با تمام قوا در خلاف جهت فرار کردم و درنهایت موفق شدم با کمک مرد جوانی که در یک کیوسک روزنامه فروشی کنار جاده ایستاده بود، نجات پیدا کنم. حین فرار عینک قرمزرنگم که روی دسته آن اسم خودم و همسرم را حک کرده بودم داخل ماشین متهم افتاد. اما در همان گیر و دار موفق شدم شماره پلاک خودرو را حفظ کنم گرچه که همه اعداد یادم نیست.
با اعدادی که زن جوان از پلاک خودروی متهم در اختیار تیم تحقیق قرار داد، مأموران موفق به شناسایی خودروی زانتیا و مالک آن بهنام بابک شدند. مأموران برای دستگیری راننده زانتیا به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت وارد عمل شده اما مشخص شد که مرد میانسال در مسافرخانهای در جنوب تهران ساکن شده است.با بهدست آمدن این اطلاعات، مأموران راهی مسافرخانههای جنوب تهران شدند و پس از جست و جوی فراوان در نهایت موفق به شناسایی متهم شدند. این در حالی بود که خودروی زانتیای بابک نیز در نزدیکی مسافرخانه پارک شده بود.
در بازرسی از خودروی زانتیا مشخص شد وی به عمد درهای آن را خراب کرده و همچنین عینک قرمز رنگ زن جوان نیز زیر صندلی شاگرد داخل خودرو کشف شد.مرد میانسال ابتدا منکر این بود که زنان جوان را سوار خودرواش کرده است. اما مدارکی که کارآگاهان در خودروی او پیدا کردند و همچنین مواجهه حضوری شاکیها باعث شد که وی لب به اعتراف باز کند.
متهم گفت: مدتی قبل از همسرم جدا شدم و او مهریهاش را به اجرا گذاشت. بهخاطر پرداخت مهریه همه خانه و زندگی و سرمایهام را از دست دادم و سرگردان مسافرخانههای جنوب شهر شدم. از همسرم کینه به دل گرفته بودم و تصمیم به انتقام از زنان گرفتم آنها را بهعنوان مسافر سوار میکردم، اما به آنها تجاوز نکردم فقط آنها را می ترساندم و بعد هم در نزدیکی خانه هایشان پیاده میکردم.
با آنکه متهم همچنان منکر آزار و اذیت زنان بود، اما اظهارات شاکیها، نظریه پزشکی قانونی و مدارک و شواهدی که کارآگاهان پلیس بهدست آوردند نشان میدهد که او واقعیت را نمیگوید. بنابراین به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت متهم در اختیار اداره آگاهی قرار گرفت و از کسانی که توسط این راننده زانتیا مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، خواسته شد برای شکایت به اداره شانزدهم پلیس آگاهی یا شعبه ششم دادسرای امور جنایی پایتخت بروند.
رکنا
بروزترین خبرهای حقوقی و قضایی کشور را در صفحه اینستاگرام ما دنبال فرمایید.